سیاسی ، اجتماعی ، مذهبی

ایده ها و نظرات من

سیاسی ، اجتماعی ، مذهبی

ایده ها و نظرات من

این درس ها بدرد نمی خوره!

وقتی اول دبیرستان بودم یه بار که رفته بودم پای تخته ، معلم ریاضیم دفترم رو دید که یه چیز ساده ای رو اشتباه نوشته بودم عصبانی شد گفت این چیه؟ بی شعور ، نفهم ، این چیه؟ و دفتر رو به سمتم پرت کرد. گفت احمق این چه وضع؟ چرا درس نمیخونی؟ حرف خوبی که بهم زد و هنوز یادمه این بود که گفت یا برو درست رو قشنگ و خوب بخون تا به جایی برسی با کلاً ولش کن برو سر کار که حداقل یه چیزی یاد بگیری به درد آینده ات بخوره مجبور نشی بعد از چند سال که درس خوندی بری توی کارخونه کارگری کنی ،یا حداقل پولی داشته باشی. الان بعد از این همه سال حالا فهمیدم که معلمم چی میگفت ! چرا ما نباید از تجربیات دیگران استفاده کنیم؟ چرا همیشه باید یه بلایی یا اتفاقی سرمون بیاد تا بفهمیم چه اشتباهی کردیم؟ وقتی امدم رشته ی کامپیوتر حالا فهمیدم که درس بدرد نمیخوره. اونم این مدارس کشور. گفتم حالا که من دیپلم رو بگیرم چی میشه؟ چه سودی داره؟ هیچی!

آخرش بیکارم ، تازه همه چی ام یادم میره ، این هیچی من خودم به برنامه نویسی علاقه دارم وقتی میرم مدرسه یا فوقش دانشگاه درس هایی رو میخونم که ربطی به چیزی که دوست دارم نداره . اینا هیچی بچه ها میگفتن برنامه نویسی هم که یاد میدن درست و حسابی نیست یعنی یه نفر که میره رشته ی برنامه نویسی اصلا برنامه نویس نمیشه . باید خودش تلاش کنه باید خودش بره دنبالش نباید متکی به کتاب ها و گفته های استاد باشه .  همه اش باید وقتت رو تلف کنی که این درس رو پاس کنی که یه نمره بیاری به فکر این نیستی چیزی یاد بگیری . اگه میری مهندسی مکانیک میشی حتما باید بری توی اون مدت یا بعدش شاگردی کنی . اینه که میگم درس توی این مدارس وقت تلف کنه است. بدبختی اینه که بیخودی به این مدارک اعتبار میدن ولی واقعیتش بدرد نمیخوره. کاش یه روزی بشه این سیستم نمره دهی از مدارس و دانشگاه ها حذف بشه و به جاش از بچه ها یه پروژه یا مقاله ی درست و حسابی برای گرفتن مدرک بخوان.

جنایات صدام علیه ملت ایران

گفتم بیام یه مطلبی رو با توجه به هفته ی دفاع مقدس بنویسم. میخوام مطلبم رو با یه خاطره شروع کنم. یه بار با یه سرباز زمان جنگ داشتیم با هم حرف می زدیم خاطره ای تعریف کرد که اگه هر ایرانی این خاطره رو بشنوه غیرتش به جوش میاد و طاقت نمیاره . طرف برام می گفت که زمان جنگ نزدیک یه دبیرستان دخترانه توسط نیروهای عراقی اسیر شده بودیم و دست هامون رو بسته بودن . نیروهای بعثی عراق امدن دخترا رو دستگیر کردن و مجبورشون کردن تا تمام لباس هاشون رو در بیارن حتی لباس زیرشون رو  ، و اگه این کار رو نمی کردن با اسلحه محکم می زدن توی سرشون ! اونا هم از ترس مجبور به این کار میشدن و بعد در آخر سوار هلکوپترشون می کردن و به یه جای نامعلومی بردنشون . می گفت ما هم هیچ کاری نمی تونستیم بکنیم و برای همین داشتیم گریه می کردیم. میگفت درد خیلی بزرگی بود. خیلی بزرگ.

اینی که گفتم فقط یکی از جنایات رژیم بعثی صدام جنایتکار بود اونم یکی از شاید کمترین جنایتی که کرده بود. خودم برادر شهیدم وقتی جسد برادرم رو آوردن غیر از اینکه به سرش ترکش خمپاره  اصابت کرده بود جسدش شیمایی هم شده بود. حتی اجازه ندادن مادرم فرزند شهیدش رو ببوسه چون شیمایی بود! خیلی ها الان جنگ رو یادشون رفته ! ظلم هایی که به این ملت شده رو یادشون رفته! میگن مگه ایران مستظعفه! یا آمریکا اصلاً در جریان جنگ علیه ایران نقشی نداشته! یادشون رفته وقتی ما وارد عراق شدیم آمریکا تحمل نکرد و ایران رو تهدید کرد و از صدام حمایت کرد! تا جایی که هواپیمای مسافر بری ایران رو زد. و به فردی که این کار رو کرد جایزه دادن ! بازم آمریکا نقشی نداشته؟!! یعنی ایران با این بدبختی هایی که سرش امده مستظعف نیست!؟

ما شهدا رو فراموش کردیم ! ما اعتقاداتمون رو فراموش کردیم ! ما رنج ها رو فراموش کردیم ! وای بر ما!